دانلود رمان عروس بلگراد pdf از اکرم حسین زاده
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه،هیجانی
خلاصه رمان عروس بلگراد
سی سال پیش خسروخان ثنارو از سر سفره عقد میدزده و بالاجبار به عقد خودش درمیاره ثنا بعد از چند سال خودکشی میکنه و
شایعات زیادی از مرگ ثنا در منطقه پیچیده خسرو خان الان فرزندان و نوه های زیادی داره تنها یادگارش از ثنا نوه ای هست
بنام روجا باورود شخص تازه واردی به آن شهر و دیار که ادعای مالکیت سی درصد از اموال خسرو خان رو داره رازهایی
از گذشته برملا میشه و تنها شرط عجیب این شخص برای گذشتن از اون سی درصد و سود سالیانش
مورد قبول خسرو خان نیست بطوری که شخص تازه وارد ما اقا رادمان مجبور میشه راه های دیگه ای
برای رسیدن به خواستش پیدا کنه از جمله دزدیدن روجا…
قسمتی از رمان
لبش را در حد زخم شدن فشرد تا صدایش درنیاید. فقط حیف اگر طرف می فهمید قایمکی سوار
ماشینش شده نفله اش میکرد، وگرنه همین الان بلند میشد و یکی به سرش میکوبید.
درحالیکه دست رادمان سمت پخش میرفت تا دوباره صدایش را بلند کند، خندید و گفت:
– ولی خداییش بلد نبودین دختر نگه دارین، ببینید چه دختر خوبی شده پیش من!
جفت لپش را پر از هوا کرد و دستش را محکم روی دهانش گذاشت تا داد نکشد. خوشبختانه مسیر یک ربع بیشتر نبود و
تا روجا پردازش کند که چطور بلند شده و موهای طرف را از ته بکند، ماشین متوقف شد. با پیاده شدن رادمان
چشم روی هم گذاشت تا خود را کنترل کند و زیر لبی گفت: – که دختر خوبی شده آره؟
من یه دختر خوبی نشونت بدم کیف کنی. مجبور بود برای اینکه یک ذره سرش را بلند کند و
ببیند کجا هستند کمی صبر کند. یک ذره سرش را بالا کشید
و با دیدن چند خانه لبش را گاز گرفت. داخل محوطه ی خانهشان بودند. یک بار دیگر اینجا آمده بود، ولی بیرون محوطه پارک کرده بودند و
داخل محوطه را از روی تپهای که رادمان به آن میگفت شرقی، دیده بود. خیلی دلش میخواست
سر و گوشی آب بدهد و ببیند خانواده ی او چه شکلی هستند. اول بیرون را زیر نظر گرفت.
محوطه خوشبختانه خلوت بود و کلا اگر خلوت هم نبود ماشین جوری پارک بود که باز شدن
در از سمت محوطه دید نداشت و به سمت دیواره ی خارجی محوطه باز میشد. اول در نظر گرفت ببیند
اگر پیاده شد کجا میتواند قایم شود تا دیده نشود. شمشادهای مقابل خانه که منظره ی بینهایت زیبایی
هم به آن داده بودند مکان مناسبی بود که بشود پشتش ایستاد و دیده نشد. نیشش باز شد و
آرام در را باز کرد و پیاده شد. اصلا هیجان این طور کارهای مخفیانه هیچ جا پیدا نمیشد.
روز پیش رادمان از صبح رفته و بعد از تاریکی هوا برگشته بود
و روجایی که عادت به یک جا نشستن نداشت، رسما داشت تا شب خفه میشد.
به خصوص که موبایل یا تبلتی نداشت که حداقل در آن پرسه بزند. به قدری کانال های تلویزیون را بالا پایین کرده بود
که طفلک کنترل اگر زبان داشت شاکی میشد. امروز تصمیم گرفته بود خانه نماند.
قیمت47000
سی سال پیش خسروخان ثنارو از سر سفره عقد میدزده و بالاجبار به عقد خودش درمیاره ثنا بعد از چند سال
خودکشی میکنه و شایعات زیادی از مرگ ثنا در منطقه پیچیده خسرو خان الان فرزندان و نوه های زیادی داره تنها
یادگارش از ثنا نوه ای هست بنام روجا باورود شخص تازه واردی به آن شهر و دیار که ادعای مالکیت سی درصد از
اموال خسرو خان رو داره رازهایی از گذشته برملا میشه و تنها شرط عجیب این شخص برای گذشتن از اون سی
درصد و سود سالیانش مورد قبول خسرو خان نیست بطوری که شخص تازه وارد ما اقا رادمان مجبور میشه راه
های دیگه ای برای رسیدن به خواستش پیدا کنه از جمله دزدیدن روجا...
قشنگه