عاقبت همهی پیلهها که پروانه شدن نیست! بعضیها خود را به غلیان آب جوش میسپارند
تا در نهایت تبدیل به پرنا شوند؛ یک ابریشم خوش نقش و نگار.
جانپناه روایتگر زندگی کاوه اباذری پسر ارشد حاج رسول اباذری کاسبکاری قدیمی و متعصب و مذهبی است
که مجبور میشود برای رسیدن به باغ انگور میراثی مادرش علارغم
میل باطنیاش تن به خواستهی پدر متعصبش بدهد و ..
سازش برای من یک شروع بودودربچه ای برای دیده شدن،. خلق یه عاشقانه آرام.دغدغه های یک مادر.همسر....
درلحظه هات سخت زندگی ام.در اوج تنهایی سازش سرم روگرم خودش کرد.
وانقدر در این عاشقانه آرام غرق خودم شدم که فراموش کردم چقدر تنهام...
داستان رمان در یک سرزمین جدید به نام حومورا اتفاق میوفته که اکثریت اژدها هستن و موجودات جدیدی در اون زندگی می کنن
دختر داستان خواب هایی میبینه و تظاهر می کنه بی عرضه هست اما پشت سیاست های دربار مخفیانه همه چیز رو کنترل می کنه.
غزل دختر فقیر روستایی است که همیشه سرگرمیش دوشیدن گاوها بوده، یک روز به شهر فرستاده میشود تا پرستاری کودکی باشد که مادر ندارد،
ولی وقتی پدر کودک رو به رو میشود، (آقا فرید) خوش قد و قامت که شبیه بازیگران هندی است،
دلش را به او میبازد، درحالیکه فرید او را …
نیلا مجبور میشه عشق نوید رو بپذیره.
نویدی که یهو میشه قاتل همسر علیرضا!
علیرضایی که هم محله و قهرمان بچگی های نیلاس ؛ و حالا اون میمونه با دوتا بچه ی یتیم و طناب داری که قراره توی گردن نوید بندازه اما...
نیلا تصمیم میگیره با تموم وجودش بجنگه و نذاره این اتفاق بیوفته اما در کمال نامردی و حیرت عليرضا شرط بزرگ و غیرقابل باوری میذاره که...
آرام آرام قدم بر داشت و وارد حیاط شد. نگاهش بر در بود و منتظر تا آوا بیاید و کیفی که توانایی حملش را نداشت بگیرد.دو قدم جلوتر رفت تا در آرام باز شد و آوا بی خیال قدم بیرون گذاشت. کلید برق را زد تا آن جسم در همی که آرام جلو می امد را ببیند .
با دیدنش در آن هیبت، مات بر جای ماند و چشم گشاد کرد . باور نداشت دختر ملحفه بر دوش با آن باندها و قدم هایی سنگین خواهرش باشد.بی اختیار دست بر دهان گذاشت و با ناباوری نامش را زمزمه کرد. پروا از حرکت ایستاد و ملتمس نگاهش کرد شاید بهت را کنار گذاشته..به کمکش بشتابد. گویی نگاهش به خوبی سخن گفت که آوا…
امیر علی، مرد همه چیز تمامی که دخترای زیادی رو شیفته کرده بود .دلدادهی دختر همسایه شد که بدون توجه به امیر علی، نامزد کرد...زمانی که این عشق به نفرت بدل شد، دخترک نامزدیش بهم خورد
و حالا امیرعلی به خواستگاریِ لئا رفته بود .دختری لوند و زیبا که خبر نداشت اینبار خبری از عشق نیست و…