یاسر بعد از مرگ صمیمی ترین دوستش طاهر، مسئولیت خانوادهش رو بر عهده میگیره؛ آفاق "بیوهی طاهر" رو به
عقد خودش در میاره.اما جنجال از جایی شروع میشه که آهو، دختر طاهر، دست و دلش رو می لرزونه و از مرد
جدی که یک ایل ازش حساب می برند،به عاشق و دلباخته دختر خوندهی خودش تبدیل میشه و ...
جنجال عشقی ممنوعه بین مرد میانسال و دختر آفتاب و مهتاب ندیده...
تکین تهرانی ، بازیگر محبوب و از کشتی گیر های اسبق تیم ملی بود که خیلی ناگهانی از عرصه کشتی ، کناره
گیری میکنه و وارد عرصه شهرت میشه .مردی که راز بزرگی توی سینه اش داره . پناه یزدان دختر شکست خورده
ایه که رسم های غلط دست و پاش رو بسته و شکست بزرگی از زندگی زناشویی خورده .زندگی پناه وقتی
دستخوش تغییر میشه که تکین استاد دانشگاه پناه میشه و اشتباهات زندگی پناه رو بهش آموزش میده و
زنانگی های به خاک کشیده این دختر رو ...
باران تمجید، دختر 22 سالهای که غرورش زبونزد خاص و عامه و لقب بیاحساس شهر گرفته، درگیر دو مرد عجیب
و مرموز میشه.ماهان شریفی، قاچاقچی حرفهای که با ادعای عاشقی سر راه باران سبز میشه در صورتی که
وعده باران رو به شیخ عجم عرب داده و آریا مجد، سرگرد تیزبین و شکاک پرونده که یک ساله دنبال ردی
از ماهان شریفیه و فکر میکنه باران تو همه حقههای شریفی دست داره... ولی...باران که اتفاقی پاش تو تلهی
این دو مرد گیر کرده، دختری نیست که در برابر این دو مرد تسلیم بشه تصمیم میگیره به روش خودش از
هردوشون انتقام بگیره. اما این قرعه به نفع کدومشون تموم میشه؟ باران تمجید؟ سرگرد آریا مجد یاماهان شریفی؟
دختری لجباز و یک دنده که در کنار دو خصوصیت قبلی، خودساخته و دارای قلبی مهربان است. رابطه ی عمیق
تنگاتنگ او با کوچک ترین عمویش باعث ایجاد حس صمیمیت و وابستگی عمیقی میان آن دو میشود! این میان
ماهان عموزاده ی آهو که سالهاست به هر دری زده تا دست در دست عموزاده اش راهی خانه بخت شود این بار
مصمم تر از قبل قلب و احساس اش را پیش کش میکند آن هم دقیقا زمانی که میکائیل عموی ته تغاری
ناخواسته و بدور از چشم همه دل در گرو برادرزاده بسته! دلدادگی که راز ها برملا میکند و سنت ها میشکند...
در ادامه با ماهمراه باشید و هم قدم شوید تا قدم به قدم ورق بزنیم قصه ی عشق و دلبستگی که که نامش را
#عموزاده نهادند...
قصه ی دو برادر و دختری به اسم دلناز که بین این دو برادر قرار گرفته است. برادرانی که یکی از آنها دلباخته دختر ودیگری تشنه انتقام.
انتقامی که باعث میشود چشم روی برادری ببند و ناموس برادرش را به اجبار به عقد خودش در آورد.
وحالا باید دید جنگ بین دو برادر بر سر این دختر و بازی عجیب سرنوشت چه میشود
داستان ازین قراره که نفس دختری شیطون و لجبازو یه دنده است که توی دانشگاه با همکلاسیش
رادین لجه و حرص همو در میارن ولی طی یه مدت اتفاقی میوفته که...
بعد از بیست سال، سر و کلهی میلاد کیایی پیدا شده که خاتمه بده به اینهمه سال
ظلم و زور. و ادعا داره که یه آغوش امن پدرانه به دخترش بدهکاره!
دختری که حاصل یه صیغهی سه ماهه بود و وقتی هنوز به دنیا نیومده بود،
میلاد شونه خالی کرد از زیر بار وظیفهی پدریش و
به مدت بیست سال غیبش زد.
غیبزدنی که باعث شد سرایدار و کاسهتوالتلیسِ زخمخوردهی خانآقا بشه
دومادش و چنگ بندازه روی همهی اون مال و اموال!
داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی عطر ساز شدن داره ...
پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی میکنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار
شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک عشق ناخواسته تر
که سرانجام سبزی در پیش داره.