دانلود رمان | آوای خیس منبع رمان های ایرانی
آوای خیس بزرگترین منبع دانلود رمان های ایرانی جدید ، رمان های پرطرفدار ، عاشقانه ، پلیسی ، انتقامی ، طنز ، اربابی ، ازدواج اجباری ، مافیایی pdf
دانلود رمان | آوای خیس منبع رمان های ایرانی
پشتیبانی آنلاین
کانال تلگرام آوای خیس
دانلود رمان یک هیچ به او باختم از آرزو هاشم آبادی pdf

دانلود رمان یک هیچ به او باختم از آرزو هاشم آبادی pdf

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

ژانر رمان: عاشقانه

خلاصه رمان یک هیچ به او باختم

نیلا مجبور میشه عشق نوید رو بپذیره.

نویدی که یهو میشه قاتل همسر علیرضا!

علیرضایی که هم محله و قهرمان بچگی های نیلاس ؛ و حالا اون میمونه با دوتا بچه ی یتیم و طناب داری که قراره توی گردن نوید بندازه اما…

نیلا تصمیم میگیره با تموم وجودش بجنگه و نذاره این اتفاق بیوفته اما در کمال نامردی و حیرت علیرضا شرط بزرگ و غیرقابل باوری میذاره که…

قسمتی از رمان

جیغ زدم:
_ولم کن لعنتییی…بذار برم پیشش مگه نمی‌بینی حالش خوب نیس؟ مگه نمیبینی نفسش بالا نمیاد؟

با همان نگاه به خون نشسته و سینه ای که از شدت خشم نفس نفس میزد تن کرخت شده و بی جانم را به زور به داخل خانه کشاند:

_ بیا بریم تا بهت نشون بدم! جلو چشا من سینه چاک میدی براش آرهههه؟!

دوباره با تمام وجود جیغ زدم و به زور مُچ دستم را از میان انگشتانش بیرون کشیدم اما زور من گریان کجا و زور اوکجا:

_ ولم کن

زار زدم:

_ ولم کن لعنتی…اصلا ازت متنفرممم میفهمی؟! متنفرم ازت!

به زور مرا به داخل خانه پرت کرد.

در که بسته شد فاتحه خودم را خواندم.

نگاهش….آخ از نگاهی که خون چکه میکر‌د.

هق هق کُنان عقب رفتم که با یه خیز به سمتم حمله کرد:

_که متنفری آره؟! عمق تنفر رو الان بهت نشون میدم.

با غیظ گفت..با خشونت و بی توجه به گریه های سهیل مرا مثل پره کاه به سمت اتاق خواب کشید.

التماس کردم.زجه زدم تا بفهمد پسرکش از گریه کبود شده اما وقتی روی تخت پرتم کرد خفه خون گرفتم.

نه از ترس…نه…! از اینکه دکمه های پیراهنش را با حالت عصبی باز میکرد خفه خون گرفتم.دیگر حتی گریه های سهیل هم مهم نبود.

با بیچارگی هق زدم :

_ داری چکار میکنی آقا علیرضا؟!

پوزخند عصبی زد و قدمی به تن لرزان من نزدیک تر شد:

_ آقا علیرضا؟! ههه…هنوز باور نداری اسمت تنگ اسممه؟! منی که یه ماهه شوهرتمو به شوهریت نمیشناسی اونوقت جلوی من

واسه اون پسر عموت سینه چاک میدی؟!واسش زجه میزنی؟! با جیغ جیغات آبروی منو توی در همسایه میبری؟!

توی صورتم داد زد طوری که حس کردم حنجره اش پاره شد:

_ زنمو کشت، بچه هامو یتیم کرد.مجبور شدم به خاطر تو…به خاطر توئه لعنتی از خونش بگذرممم.

چانه ام را محکم فشار داد:

_یادته چهقدر التماسم کردی؟! آرههه؟! یادته به خاطر نجات جونش چطور به پام افتادی؟! با هزار بدبختی جلوی همه واستادم تا

اون پست فطرت اعدام نشه.دلم واست سوخت چون جلوی چشای خودم بزرگ شدی لعنتی… چون خودم قد کشیدنت رو دیدم.بهت فرصت دادم

تا با منو این زندگی خو بگیری اما خوبی بهت نیومده! حالا میبینم باید از همون شب اول بهت ثابت میکردم که دیگه زن این خونه ای! که باید حرمت بدونی اما الانم دیر نیس.

به آنی به تخت سینه ام زد که به کمر روی تخت پرت شدم.

لال شدم و وحشت زده سعی کردم تن خشک شده و لرزانم را جمع کنم که روی تنم خیمه زد:

_ سوخت وقتی عشقشو ازش گرفتم نه؟! همینو میخواستم! قراره از این بیشتر هم بسوزه! باید بسوزه همینجور که فاتحه خوند به زندگی من و بچه هام.

در کمال ناباوری دو طرف پیراهنم را گرفت و از وسط جر داد.

با صدای خش پاره شدن لباس تازه به خودم آمدم‌:

_ آق…ااا علیرضا…

نفهمید.گوش هایش کر شد و چشمانش کور…

نفهمید با رفتار وحشیانه اش چطور بند دلم را پاره کرد.نفهمید چطور بُتی که از او ساخته بودم را به زمین زد و شکست.

 

این رمان در کانال تلگرام پارت گذاری میشود و حق عضویتی میباشد برای عضو شدن در کانال تلگرام این رمان جذاب  بر روی قسمت پشتیبانی کلیک کنید

 

چند امتیاز ستاره میدی به این رمان ؟؟

برای ثبت امتیاز روی ستاره کلیک کن

امتیاز کل : 4.9 / 5. تعداد رای : 816

خلاصه رمان

نیلا مجبور میشه عشق نوید رو بپذیره.


نویدی که یهو میشه قاتل همسر علیرضا!


علیرضایی که هم محله و قهرمان بچگی های نیلاس ؛ و حالا اون میمونه با دوتا بچه ی یتیم و طناب داری که قراره توی گردن نوید بندازه اما...


نیلا تصمیم میگیره با تموم وجودش بجنگه و نذاره این اتفاق بیوفته اما در کمال نامردی و حیرت عليرضا شرط بزرگ و غیرقابل باوری میذاره که...

مشخصات رمان
  • نام رمان
    یک هیچ به او باختم
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    آرزو هاشم آبادی
لینک های دانلود
اگر نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • برچسب ها:
کامنت ها

ورود کاربران

آخرین رمان ها
  • ناشناسخیلی خیلی قشنگ بود مثل قصه های پریان بود مثل دیو و دلبر...
  • محمدتقی ریاحییادش بخیر🥹 حدود شش سال پیش (سال ۱۳۹۸) وقتی تازه سیزده سالم بود این رمان رو خوندم...
  • ناشناسخب به این امید که از این داستان ها برای کسی پیش نیاد...
  • partoرمان عسل بسیار زیبا بود ولی میخوام بدونم نویسنده م.مودب پور بود...
  • ماریاچرا نمیتونم فایل رو پیدا کنم...
  • ...عالیییییی بود...
  • هدیمن اولین بار چندسال پیش این رمان رو خوندم و از اون موقع تا الان شاید نزدیک به ۱۰...
  • نارهسلام نویسنده‌ی عزیزم وقت بخیر رمان تون خیلی عالی بود با یه پایان جذاب و شیرین و...
  • Maryamقشنگه...
  • Hedخیلیییی زیباس...
تبلیغات متنی
درباره سایت
دانلود رمان | آوای خیس منبع رمان های ایرانی
توضیح کوتاه درباره سایت
آمار سایت
  • 6621 نوشته
  • 8 برگه
  • 3653 کامنت
  • 256 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان | آوای خیس منبع رمان های ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.